انبیای الهی برای اثبات نبوّت خود معجزه آوردند؛کاری که خارق عادق و از محدوده توان بشر خارج بوده است، زیرا آنان خود را بسته به عالمی فوق ماده، و فرستاده شده از طرف حیّ توانایی معرفی میکردند که در قدرت، علم، حیات و...مرز نمیشناسد.باور این ادّعا بدون همراه داشتن نشانهای گویا از آن قدرت بیمنتهی ممکن نبوده و نیست.از این رو، هر یک از پیامبران راستین آسمانی برای صدق رسالت خویش معجزهای را به مقتضای زمان خود عرضه میداشته است.این سیره ادامه یافت تا نوبت به رسالت خاتم پیامبران صلّی اللّه علیه و اله رسید.آن حضرت فقط برای عرب مبعوث نشده بود، یا برای عرب و عجم عصر خود پیام نداشت، بلکه حامل کاملترین برنامه زندگی و جامعترین شریعت آسمانی بود که میباید چون مشعلی فروزان برای تمامی بشر در هر مکان و زمان تا روز قیامت هدایتگر باشد.
پیامبری با این وسعت دامنه پیام از نظر مکان و زمان، سزاوار است معجزهای بر جهانیان عرضه کند که به گستردگی آنان فراگیر و به ژرفای اندیشه آنان عمیق باشد، و برای همه دردها دوا و برای همه نیازها پاسخگو باشد.
بحق جز«قرآن کریم»هیچ معجزهای یارای تصدّی این منصب و جلوس بر چنین جایگاه منیع را نداشته و ندارد؛کتابی که تجلیگاه اسمای حسنای حق تعالی و مظهر علم و حکمت و قیومیت الهی است؛کتابی که بلندای آن از درک بشریت بیرون است و چون خورشید فروزان از کران تا کران، نگاه جهانیان را متوجه خود نموده و خلایقی را واله و سرگردان عظمت خویش ساخته است؛معجزهای که هم شریعت است و کتاب زندگی و هم معجزه (1) ، و با اطمینانی وصفناشدنی اندیشهوران و باریکبینان گستره هستی را از عصر ظهورش تا فجر قیامت، به هماوردی فراخوانده است.شگفتا کتابی صامت، این گونه گویا باشد.
باری، قرآن معجزه اسلام است و عنصر اعجاز آن تحدّی است.قرآن کریم از کسانی که در دلشان نسبت به درستی رسالت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و حقانیت اسلام ذرهای شک و دودلی است خواسته است اگر میتوانند مثل آن یا ده سوره چون سورههای آن یا حتّی یک سوره عرضه نمایند؛این گوی و این میدان.
در سوره مبارکه هود آیه 13 و 14 چنین آمده است:
«ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم اللّه و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون»
یا میگویند(پیامبر)قرآن را(بر ما)افترا بسته، بگو شما(هم)ده سوره چون آن عرضه کنید و بخوانید هر آنکه را-جز خداوند-میتوانید اگر راستگو هستید.پس اگر (کافران)شما را اجابت نکردند پس بدانید قرآن به علم خداوند نازل شده و خدایی جز او نیست.پس آیا تسلیم نمیگردید.
این آیه شریفه با استناد به قیاس استثنایی، اعجاز قرآن را مبرهن ساخته است:
1.ابن خلدون مینویسد:
«...غالبا خوارق عادت مغایر وحی است که پیامبر آن را دریافت میکند و نقش آن معجزه شهادت به داشتن نبوت است.اما قرآن خود هم وحی ادعا شده است و هم معجزه، پس شهادت بر صدق خود را خود به همراه دارد.از این رو برخلاف سایر معجزات، محتاج دلیل دیگری نیست، چه اینکه دال و مدلول با هم متحد شده است.»مقدمه ابن خلدون، ص 95.
لو کان القرآن من غیر عند الله لجاز ان یاتی احد بمثله(و لو مثل عشر سور)، فاذا لم یجز اتیانه، ثبت کونه من عند الله تعالی.
بدین سان آیه نتیجه میگیرد اگر جهانیان از هماوردی با قرآن سرباز زدند باید دریابند که آن ساخته دست بشر نیست، بلکه از ناحیه ذات اقدس الهی که خاستگاه علم بیپایان است، فرو فرستاده شده است.از این رو، غیر از تسلیم در پیشگاه قرآن و اسلام، از آنان سزاوار نیست.با توجه به مفاد آیه شریفه نتیجه میگیریم که بنیان اسلام بر اعجاز قرآن و بنیان اعجاز قرآن بر تحدّی و هماوردطلبی استوار است.از اینجاست که بحث از مرز تحدی ضرورت خود را باز مییابد، زیرا اگر تحدی مرز میشناسد، اعجاز تا آن مرز گستره مییابد.بنابراین، اگر کسی در ورای آن مرز به هماوردی قرآن برخیزد و همانند آن عرضه کند، هرگز به معنای بطلان اعجاز الهی تلقی نخواهد شد، زیرا تا آن محدودهای که تحدی شده بود، همانند قرآن ارائه نشده و آنچه ارائه شده خارج از این محدوده بوده است.
ما مدعی هستیم که تحدی قرآن کریم مرز دارد و مرز آن سوره است نه آیه.به تعبیر روشنتر، قرن در آخرین حلقه هماوردی، از جهانیان خواسته که اگر میتوانند یک سوره همانند سورههای قرآن-هر چند کوتاه به کوتاهی سوره کوثر-عرضه کنند، امّا در مورد آیات هماورد نخواسته است.توجه نکردن به این مرز در عصرهای نخستین بسط دانش قرآنی، سبب شد که جمعی از صاحبنظران نامی، اعجاز قرآن را به«صرفه»معنی کنند؛ سخنی که عاری بودن قرآن از اعجاز را در جوهر و ذات خود در پی دارد و امتناع معاندان از معارضه با قرآن را در اراده الهی و مشیت قاهره او در برگرداندن عزم آنان به معارضه، توجیه میکند.
افزون بر این، بازشناسی مرز تحدّی در عصر کنونی، ما را در مقابله و پاسخگویی منطقی با هر اقدامی که به هدف ابطال معجزه قرآنی صورت میگیرد، یاری میرساند.
در مقاله حاضر با مراجعه به آرای قوم و منابع مربوط، سعی شده ضمن برشمردن آرای مختلف در این مسأله و بررسی ادله هر یک، مرز تحدّی را آن گونه که هست بازشناسد.(و اللّه هو المهتدی).
محل اتفاق است که تحدی نسبت به حروف قرآن-در صورتی که با یکدیگر ترکیب نشده و کلمه را نسازند-واقع نشده است.بنابراین، اگر کسی در مقابل حروف مقطعه قرآن، نظیر آن را به قصد معارضه عرضه کند، بیتردید تحدی انجام نیافته است.تسرّی نیافتن تحدی نسبت به حروف بدان جهت است که حروف قابلیت پذیرش مراتب فصاحت و بلاغت یا بلندای معنی را ندارد.از این رو، ممکن نیست کسی ادعای اعجاز در آنها را مطرح کند.
به نظر میرسد که بالاتفاق کلمات-بدون لحاظ ترکیب بعضی با بعض دیگر-نیز همانند حروف از مرز تحدی بیرون باشد، لکن از ظاهر عبارت ابن حزم چنین استفاده میشود که او مدعی است اعجاز قرآن در هر کلمه معنیدار آن جریان دارد.
ابن حزم میگوید:
«ان کلّ کلمة قائمة المعنی نعلم انّها ان تلیت انّها من القرآن فانّها معجزة، لا یقدر أحد علی المجئ بمثلها ابدا.» (1)
هر کلمه معنیداری که به عنوان قرآن تلاوت شود، معجزه است و کسی را یارای ارائه نظیر آن نمیباشد.
مفهوم این کلام این است که اگر کلمهای بدون لحاظ قرآنیت آن تلاوت گردد اعجازی را در بر ندارد، امّا همین کلمه چون به قصد قرآن و ورودش در این کتاب آسمانی خوانده شود، معجزه است.
بطلان این ادعا مبرهن است، زیرا اعجاز بر برهان و منطق تکیه دارد نه بر تعبّد.از این رو، اگر کلمهای از ممیّزات اعجاز نمیباشد-که ادعا هم همین است-معنی ندارد بگوییم چون به وصف قرآنیت لحاظ گردد، معجزه است.بنابراین، میتوان ادعا کرد همگان اتفاق نظر دارند که اعجاز قرآن به حروف و کلمات-بدون لحاظ ترکیب-ثابت نمیباشد، همانگونه که به این دو تحدّی واقع نشده است.
پس از این دو مرحله، اختلاف چشمگیری وجود دارد که به سان مواضع دیگر از افراط و تفریط به دور نیست.
عدهای میگویند مرز تحدّی، قرآن است، به این معنی که اعجاز قرآن فقط در تمامی آن مستدل میگردد نه به بخشی از آن، حتی اگر ثلث یا نصف قرآن باشد.بنابراین، در صورتی کسی یا کسانی میتوانند مدعی باشند که به معارضه با قرآن برخاستهاند که نظیر و نمونه همه قرآن را بر جهانیان عرضه کنند.این نظریه را سیوطی به پارهای از معتزله نسبت داده است.
در مقابل این دسته، جمعی مدعیاند که مرز تحدی، آحاد آیات است.مقصود اینان آن است که اعجاز قرآن در هر فقرهای از قرآن-که اصطلاحا به آن آیه گفته میشود-ثابت میباشد.این دیدگاه از سوی قائلان به صرفه ابراز شده است.
در این میان، نظریه معتدلی است که قائل است مرز تحدی سوره است، چه سورههای طولانی باشد و چه سورههای کوتاه.بر این اساس، قرآن در هر سوره خود معجزهاست تا چه رسد به تمامی سورههای آن، اما معجزه آن در کمتر از مقدار سوره ثابت نبوده، چنان که به آن تحدّی نیز نشده است.
اینک برای روشن شدن این سه دیدگاه و ادلّه آنان، بتفصیل هر یک را یاد میکنیم:
سیوطی مینویسد:
«اختلف فی قدر المعجز من القرآن، فذهب بعض المعتزلة الی انّه متعلّق بجمیع القرآن.» (1)
درباره میزان اعجاز قرآن اختلاف شده است.عدهای از معتزله قائلاند که اعجاز به تمامی قرآن بسته است.
بر ما معلوم نیست که دلیل این دسته از مسلمانان-در صورتی که اصل نسبت درست 1).سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4.)
باشد-در این ادّعا چیست؟آیا آنان انبوه براهینی که برای معجزه سورهای از سورههای قرآن و-در پارهای از موارد-آیهای از آیات قرآن صدها کتاب را لبریز ساخته، ندیدهاند که دچار تنازل و تخاذلی شدهاند؟!
آیا اینان یک مورد را در طول تاریخ ظهور قرآن سراغ دارند که کسانی با عشری از اعشار قرآن را معارضه کرده و توانسته باشند همانند قرآن را ارائه نمایند، تا دچار چنین عقبنشینی شده و مرز تحدی را تا به جمیع قرآن پس برانند؟!
از اینها که صرفنظر کنیم، خود قرآن کریم با آوازی بس طنینافکن ندا برداشته که شما قادر به معارضه با ده سوره از سورههای قرآن یا حتی یک سوره از آن نیستید، هر چند اگر تمام انسیان با تمام جنیان دست به دست هم دهند.با وجود چنین دلیل متقن و صریحی جایی برای این نظریه نمیماند و از این رو، سزاوار است این دیدگاه را در بوته سستبنیانی، وانهیم.
گروهی از اهل نظر بر این باورند که اعجاز در تمامی آحاد آیات قرآن سریان داشته، از این رو، به گستره اعجاز، تحدی نیز دامنه وسیع خود را باز مییابد.این رأی از کسانی که اعجاز قرآن را در«صرفه»منحصر میدانند ظاهر میگردد.نظام از دانشمندان طراز اول علم کلام و مبتکر قول به صرفه چنین مینویسد:
«الآیة و الاعجوبة فی القرآن ما فیه الاخبار عن الغیوب، فامّا التألیف و النظم، فقد کان یجوز ان یقدر علیه العباد لو لا ان اللّه منعهم بمنع و عجز احدثهما فیهم.» (1)
ایه را اگر به سبب اشتمالش بر اخبار غیبی معجزه بدانیم صحیح است، اما تألیف و نظم آن معجزه نیست، زیرا اگر منع الهی و عاجز ساختن خلایق از هماوردی با آن نبود، بر همگان ممکن بود که نظیر آن را عرضه کنند.
بنابراین، نظام قرآن را به سبب فصاحت و بلاغت موجود در آن-چنان که رأی (1.علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق محمد محیالدین عبد الحمید، ج 1، ص 225.)
جمهور است-معجزه نمیداند، زیرا معتقد است در حدّی نیست که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند، اما از این جهت معجزه است که خداوند با قدرت قاهره خود مانع از معارضه نان با قرآن میگردد.
بحث از معنی و مفهوم صرفه (1) و ادله مدعیان آن از حوصله این نوشتار خارج است، امّا اجمالا باید دانست که در تفسیر صرفه بین کسانی که قائل به آن شدند اختلاف است.
بعضی میگویند:صرفه به این است که خداوند انگیزه کسانی را که به معارضه با قرآن اقدام کنند، از آنان سلب میکند.
بنابر تفسیر دوم، صرفه به این معناست که خداوند علومی را که برای هماوردی با قرآن لازم است از آنان سلب میکند.در این بین تفسیر سومی هم وجود دارد و آن اینکه تمامی اسباب و شرایط لازم برای معارضه با قرآن در میان آنان موجود است، جز اینکه خداوند با قوه قهریه خود، مانع از اقدام آنان میگردد. (2)
قائلان به صرفه، با نگرشی که به اعجاز قرآن دارند، اصرار میکنند که دامنه اعجاز تا سرحد تمامی آیات گسترش مییابد.
ابن حزم پس از نقل رأی اشاعره-که معتقدند کمتر از سوره معجزه نیست-مینگارد:
«...و و ذهب سائل اهل الاسلام الی انّ القرآن کلّه قلیله و کثیره معجز، و هذا هو الحقّ الذی لا یجوز خلافه.» (3)
صاحبان این دیدگاه برای اثبات مدعای خود به ادله نقلی و عقلی تمسک کردهاند که به تحلیل آنها میپردازیم:
استدلال به آیه شریفه:«...علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله»است (1) ، به این بیان که آیه شریفه موضوع تحدی را«قرآن»قرار داده و تصریح کرده اگر تمام جن و انس دست به دست هم دهند نخواهند توانست مثل قرآن بیاورند، و قرآن همانگونه که بر جمیع آن و بر کوتاهترین سوره آن صادق است، بر تکتک آیات هر چند کوتاه باشد نیز صادق میباشد.بنابراین، اگر کسی با استناد به آیه شریفه«فاتوا بسورة من مثله»مرز تحدی را سوره بداند به خطا رفته است، زیرا همانگونه که ده سوره مرز تحدی نیست-هر چند در لسان آیه آمده-سوره هم مرز تحدّی نیست بجهت ورود این آیه که مرز را تا آیات کشانده است.همانند این سخن، درباره آیه«فلیاتوا بحدیث مثله»نیز جاری میباشد.
این استدلال مخدوش است، زیرا هیچ یک از مفسران از آیه مزبور چنین مطلبی را استفاده نکرده است و به نظر میرسد ابن حزم تنها کسی است که به مفاد آن استناد نموده است.عدم استفاده مفسران میتواند بهترین گواه باشد که آیه شریفه بر اینکه مرز تحدّی آیه باشد، دلالت ندارد.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه:«فلیأتوا بحدیث مثله»که از حیث مفاد همانند آیه مورد بحث است، مینویسد:
«ما کلامی را حدیث نمینامیم مگر آنکه مشتمل بر غرض مهمّی باشد که از آن سخن میگوید، و اگر غیر از این باشد تحدی به آیات قرآن تمام نمیباشد، چه اینکه ممکن است خصم تعداد زیادی از آیات را انتخاب کند، نظیر:و الضحی-و العصر- و الطور-فی کتاب مکنون-مدهامتان-الحاقه ما الحاقه-و ما ادریک ما الحاقه-الرحمن- ملک الناس-اله الناس-و خسف القمر-کلا و القمر-سندع الزبانیة-و غیر آن از مفردات آیات.
آن گاه آن را-بدون توجه به ارتباط بین آیات و اشتمال آن بر غرض جامع-با نظایرش در کلام عرب مقابله کند و نتیجه بگیرد که قرآن معجزه نیست.» (2)
باقلانی نیز بر این نکته اصرار دارد که حدیث تام و مماثلت با قرآن در کمتر از کلمات یک سوره-هر چند کوتاه باشد-هم تحقق پیدا نمیکند. (1)
«نتیجه آنکه تحدی قرآن به یک کلمه و یک جمله نیست که کسی ادعا کند من میتوانم مثل آیه«و الضحی»و آیه«مدهامتان»و یا جملههای سادهای از قرآن را بیاورم، بلکه تحدی در همه جا به مجموعهای از آیات است که هدف مهمی را تعقیب میکند.» (2)
حتی در بین مفسران کسانی یافت میشوند که مدعیاند مقصود از مثل هذا القرآن، جمیع قرآن است؛مثلا فخررازی در مقام بیان مراحل تحدی، این آیه را پیش از آیه«فاتوا بعشر سور»آورده است (3) که معنای آن این است که مفاد آیه مورد بحث، تحدّی به جمیع قرآن است، چه اینکه ظاهر عبارت«هذا القرآن»جمیع قرآن است.بلی اگر به جای این عبارت میفرمود:علی ان یاتوا بمثل القرآن، شاید سخن ابن حزم که گفت قرآن بر آحاد آیات آن نیز صادق است، راست آید.
به علاوه اگر نظریه کسانی را که مدعیاند مفاد آیه مزبود تحدّی به جمیع قرآن است نپذیریم، ادعای ابن حزم و امثال وی هم قابل قبول نیست، زیرا در نهایت، مفاد آیه دچار اجمال خواهد شد.
بر این اساس، آنچه از این دو آیه به دست میآید هماوردطلبی به مثل قرآن است، اما مقدار مماثل توسط آیات دیگر تبیین شده است و آخرین حدّ آن-همانگونه که بیان شد- مقدار سوره است نه کمتر از آن.
اگر مرز تحدی و اعجاز، سوره باشد نه کمتر، معنایش آن است که دیگران توان ارائه یک آیه نظیر قرآن را داشته باشند و اگر کسی توان ارائه کلمات و نظم آن در قالب آیات را داشته باشد، پس لامحاله قادر است به قدر یک سوره را عرضه نماید (1) ، و این لازم به نص قرآن کریم که به سوره تحدی کرده است و به اجماع مسلمانان، باطل است.بنابراین، التزام به این ایده موجب سقوط اعجاز قرآن حتی در مرحله سوره و در نهایت، کل قرآن خواهد شد.
باید توجه داشت که این اشکال در صورتی به کسانی که معتقدند مرز تحدی سوره است نه آیه، وارد است که آنان مدعی باشند آیات قرآن بالجمله معجزه نمیباشد، اما اگر معتقد باشند که آیات قرآن فی الجمله معجزه است، اشکال از اساس از بین میرود.به عبارت روشنتر، سوره جز عنوانی کلی برای افراد خارجی آن-که مجموعهای از آیات است-چیز دیگری به شمار نمیآید و کسانی که به توقف اعجاز در مرز سوره باور دارند، لامحاله ملتزم شدهاند که هر سوره در بخشی از آیات خود در حدّ اعجاز است و کسی را توان هماوردی با آن نمیباشد.در غیر این صورت اعجاز سوره، ادعایی بیمعنی به نظر خواهد رسید.پس فرق است بین اینکه بگوییم مرز تحدی آیه است که چنین نتیجه دهد: «هر آیهای معجزه است»و بین اینکه مدعی باشیم«مرز تحدی سوره است»که نتیجه آن چنین است:«بعضی از آیات هر سوره لامحاله معجزه است»به علاوه هیچ ملازمهای بین قدرت بر آوردن یک یا دو آیه قرآن با قدرت بر آوردن سوره یا جمیع قرآن نمیباشد، همانگونه که قدرت بر سرودن یک یا دو بیت، مستلزم توانایی بر سرودن یک کتاب شعر نمیباشد.
مؤلف تفسیر القرآن الکریم مینویسد:
«انا نقطع بانّ فصحاء العرب کانوا قادرین علی التکلم بمثل مفردات السورة و مرکّباتها القصیرة مثل الحمدللّه و مثل ربّ العالمین و هکذا الی الآخر، فیکونوا قادرین 1.ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، ج 3، ص 31.
علی الاتیان بمثل السورة.» (1)
ما یقین داریم که فصحای عرب به تکلم به مفردات سور و ترکیبات کوتاه آن نظیر الحمد له و رب العالمین، قادرند.پس آنان بر ارائه مثل سوره هم قادر خواهند بود.
فخررازی این مطلب را با شرح بیشتری آورده، مینویسد:
«اگر گفته شود که کلام خداوند که فرموده:"فأتوا بسورة من مثله"شامل سوره کوثر و عصر و کافرون میشود، مخالفت علم ضروری ماست به اینکه آوردن سورههایی مثل آن ممکن میباشد، و اصرار بر اینکه آوردن امثال چنین سورههایی از قدرت بشر خارج است، مکابره است و باعث رهیافتن تهمت به دین میگردد.» (2)
بنابراین، از نظر این گروه از صاحبنظران، آوردن مفردات سوره بلکه حتی سورههای کوتاه قرآن نظیر سوره کوثر مقدور بشر است و اگر اعجاز قرآن مربوط به عنصر درونی آن باشد نه عنصر برونی(که همان صرفه است)لازم میآید حجیت قرآن از اساسا ساقط گردد.پس چارهای نیست جز اینکه بگوییم تمام آیات-کوتاه یا بلند-و تمام سورهها- طولانی یا کوتاه-معجزه است اما نه به سبب عنصر درونی آن، بلکه به سبب صرفه، همانگونه که مؤلف مفاتیح الغیب در مقابل این اشکال سر فرود آورده و ظاهر کلام او پذیرفتن صرفه است.
ما مدعی هستیم که خضوع در مقابل این اشکال از توجه نکردن به«مرز تحدی» پیش آمده است، زیرا عمده انگیزه قائلان به صرفه، روبرو شدن با چنین شبههای بوده است.
در این دلیل دو ادعا مطرح شده که پایه و اساس نتیجه است و ما به بررسی هر یک میپردازیم:
1.در نزد فصحای عرب، عرضه مفردات سوره و مرکبات کوتاه آن نظیر الحمد للّه- و رب العالمین امری ممکن است، پس عرضه سوره هم ممکن میباشد، زیرا سوره مرکب از همین مفردات است.
2.فصحای عرب بر ارائه سورههای کوتاه، نظیر سوره کوثر و العصر قادرند.
درباره ادعای نخست، دو پاسخ به نظر رسیده که نقل میکنیم:
*پاسخ اول:حکم جمله با حکم اجزای جمله همواره یکسان نیست و امکان خلق کلمات و عبارات کوتاه مطابق با الگوهای معتبر در فصاحت و بلاغت، مستلزم قدرت بر خلق جمله و در نهایت، سوره نمیباشد، همانگونه که ممکن است کسی یک یا دو بیت نظیر یکی از قصاید بسراید، اما از تکمیل آن و رساندن به حد یک قصیده عاجز باشد.این امر از آن جا ناشی میشود که هر کلام دارای سه رکن عمده است:لفظ، معنی و نظم حاکم بر آنکه از آن به هیأت ترکیبی تعبیر میکنیم.
آنچه درباره اعجاز قرآن ادعا شده این است که قرآن در هر سه بخش یادشده در حد اعجاز است و معدلی که از ترکیب این سه امر میسازد کسی را یارای مقابله با آن نیست.
شاید از بهترین تعابیر در تعریف معجزه قرآنی این کلام باشد که میگوید:
«...انّما یقوم الکلام بهذه الاشیاء الثلاثة، لفظ حامل، معنی به مقام، و رباط لهم ناظم.و اذا تأملت القرآن وجدت هذه الامور منه فی غایة الشرف و الفضیلة.» (1)
همانا کلام به این امور سهگانه استوار است:لفظی که حامل(معنی)است، معنایی که قائم به لفظ است، نظمی که لفظ و معنی را به هم پیوند میزند.
پس اگر بپذیریم که در میان فصحای عرب کسانی یافت شده یا میشوند که قادرند نظیر الحمد لله را عرضه کنند، این ادعا به منزله پذیرش قدرت بر عرضه کلام بلندی که نظیر سوره قرآن است نمیباشد، زیرا آنان از هیأت ترکیبی الفاظ در حدی که قرآن عرضه داشته، عاجز میباشند.
آیتالله خوئی در این باره مینویسد:
«این گفتار به اندازهای سست و بیپایه است که ارزش بحث و گفتگو را ندارد، زیرا هرگز قدرت برآوردن مفرداتی مانند مفردات قرآن، بلکه قدرت برآوردن جملهای مانند جملات آن، ملازم با آوردن مثل قرآن یا یک سوره از آن نیست، و قدرت بر مواد کلمات، دلیل بر قدرت بر ترکیب و صورتبندی نمیباشد.» (1)
*پاسخ دوم:مبنای این پاسخ بر این است که اعجاز قرآن دو رکن اساسی دارد:لفظ و معنی.بنابراین، ممکن است کسیییی از فصیحان عرب نظیر قرآن را چون«الحمد لله»عرضه نماید، اما آنچه او عرضه داشته منحصر به جانب لفظی قرآن و قابل هماوردی با آن است، اما ز نظر معنی قابل برابری با قرآن نمیباشد.
بر اساس این ادعا استاد معرفت مینویسد:
«ما معتقدیم که قائلان به صرفه با کسانی روبرو شدند که اعجاز قرآن را در جانب لفظ قرآن و حروف آن وجودت سبک و اسلوب آن محصور ساختهاند.البته این جهت از اعجاز، خود در مرتبه عالی قرار داشته، موجب رفعت منزلت قرآن گشته، لکن بحدّی نیست که قرآن را از حدّ عادی خارج سازد و هماوردی با این جهت قرآن بر فصحای کلام و بلغان بیان ممکن نباشد، چرا اینکه در کلام عرب و غیر عرب از امتهایی که دارای زبان رشد یافته هستند، عباراتی بس زیبا، در نظم بدیع و یا نثر بلند یافت میشود که مایه شگفتی آدمی میشود.
بنابراین، ما با قائلان به صرفه که چنین ادعایی کردهاند(که نظیر قرآن در کلمات عرب یافت میشود)همدردی میکنیم جز اینکه اعجاز بیانی قرآن، در جودت سبک، و زیبایی نظم و محسنات بدیعیه خلاصه نمیشود، بلکه به علاوه آن سبب دیگری که در قالب زیبای لفظ قرآن بپنهان است در اعجاز آن نقش دارد و آن بلندای معنی در عین رونق تعبیر است.پس اعجاز از لفظ و معنای قرآن زاده شده است، و این چیزی است که کسی توان هماوردی با آن را ندارد.» (2)
از کلامی که علامه طباطبایی رحمه اللّه ذیل آیه شریفه 38 سوره یونس مطرح کرده، استفاده میشود که ایشان نیز اعجاز قرآن را بر این دو رکن اساسی-لفظ و معنی-مبتنی میداند و از اینکه قدما همواره دیدگاه خود را در زمینه اعجاز قرآن به جنبه اعجاز بیانی آن معطوف داشته و در پی آن کتابهای بسیاری درباره فصاحت و بلاغت قرآن نگاشتهاند گله میکند.
ایشان مینویسد:
«...این آیه فقط به فصاحت و بلاغت قرآن تحدی نکرده است، بلکه سیاق در این آیه و سایر آیاتی که در مورد تحدی رسیده گواهی میدهد که تحدی ناظر به کتابی است که دارای صفت کمال و فضیلت است از آنرو که مشتمل است بر اصل معارف الهی، و جوامع شرایعی که مربوط به احکام عبادی و قوانین مدنی و سیاسی و اقتصادی و قضایی و اخلاق کریمه و آداب حسنه و...با ملاحظه فصاحت و بلاغتی که این معارف در قالب آنها ریخته شده است.
(پس اعجاز مبتنی بر لفظ و معنی است)و محققان صدر نخستین و دنباله روان آنان از اینکه اعجاز قرآن را منحصر به فصاحت و بلاغت آن دانستند دچار تقصیر شدهاند.کتابهایی که در این زمینه نوشتند آنها را از تدبر در حقایق قرآن و تعمق در معانی آن بازداشت.» (1)
ایشان همچنین در ذیل آیه 13 سوره هود مینویسد:
«فالذی کلف به الخصم فی هذه التحدیات هو ان یأتی بکلام یماثل القرآن مضافا الی بلاغة لفظه فی بیان بعض المقاصد الإلهیة المشتملة علی اغراض منعوتة بالنعوت التی ذکرها اللّه سبحانه.» (2)
پس آنچه خصم به مقتضای این تحدیات مکلف به هماوردی با آن شده عرضه کلامی است که همسنگ قرآن باشد هم در بلاغت لفظ آن و هم در بیان مقاصد الهیهای که هدفهایی را تعقیب میکند و خداوند آن را به صفاتی توصیف کرده است.
خلاصه نظر ایشان چنین است:
کلامی میتواند مثل قرآن باشد که علاوه بر اشتمال بر تمام جنبههای فصاحت و بلاغت، همچون قرآن، نور، هدایت، شفا و...باشد و نهایت چیزی که از طرف سخندانان چیرهدست ممکن است عرضه شود همردیف قرآن در لفظ آن است، نه در معنی و محتوای آن.
بررسی پاسخ دوم:در اینکه قرآن حاوی بلندترین معارف و عصاره تمام شرایع و مایه نور و شفا و فرقان برای مؤمنان است، جای هیچ شک و شبههای نیست.آنچه از تشریع که در قرآن آمده در نهایت استواری است، و آنچه از اخلاق و تربیت فرد و جامعه متعرض شد در اعلی درجه سداد و صواب و هماهنگی با عقل و فطرت است، همانگونه که اشارات گذرای قرآن به قوانین تکوینی با جدیدترین تحقیقات بشری موافق میباشد. به همین سبب است که اعجاز تشریعی، علمی، موسیقایی و...قرآن جهاتی است که محققان درباره آن کتابها نگاشته و قلمفرساییها کردهاند، اما سخن این است که همگان پذیرفتهاند تحدی-از نظر مخاطب آن-در مراحلی انجام گرفته که اولین مرحله آن اعراب معاصر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بوده و آخرین گام آن، تمام جهانیان در سراسر کره خاکی میباشد.
باید ببینیم آیا تحدی قرآن برای مخاطبان خود، که در مراتب بسیار متفاوت علمی به سر میبردند همواره یکسان بوده است؟یعنی قرآن کریم همان تقاضا و هماوردی را از مخاطب آن روز خواسته که از بشر امروز میخواهد؟
پیداست که مطلب چنین نیست.هنر عرب جاهلی، قالب الفاظ بوده نه محتوای بلند معنایی آن.آنان به گواهی تاریخ از دانش و اخلاق و قوانین اجتماعی و...بیاطلاع و بیبهره بودهاند.بنابراین، چگونه متصور است که از آنان خواسته شود کلامی به سان قرآن در بلندای معنی و حتوای آن عرضه کنند!عرب جاهلی از آنرو اشعار امرء القیس را سرآمد اشعار میدانست که او به لغات رسای عرب و شیوه کاربرد آن و انواع استعاره و کنایه و تشبیه و...به نحو کامل آگاه بوده و از صنعت فصاحت و بلاغت در اشعار خود به طور شایسته بهره میگرفته است.از اینرو، با شنیدن و ترنم اشعار او شب و روز میگذراند، هرچند محتوای شعر او توصیف معشوق یا مظاهر طبیعت باشد، اگر مرحله اول تحدی، قومی با چنین ویژگی باشد منطقی نیست از آنان خواسته شود کلامی پر مغز و پر محتوا را که لبریز از معارف بلند الهی و شریعت آسمانی و نور و هدایت مردم است،عرضه کنند.
این مطلبی است که محقق معاصر به آن اشاره کرده است آن جا که مینگارد:
«آیا تحدی به جمیع وجوه اعجاز قرآن واقع شده یا آنکه مختص جانب فصاحت و بلاغت و بدیع نظم و شگفتی اسلوب میباشد؟شاید تحدی به اختلاف خطاب، دگرگون شود، (و بگوییم)از آن جایی که تحدی(در مرحله اول)متوجه به خصوص عرب آن هم در عصری که هنر عرب به بیان و طلاقت لسان محدود میگشت، بوده تحدی نیز لاجرم منحصر به همین جهت(فصاحت و بلاغت)بوده است، اما بعدا که خطاب تحدی متوجه عموم بشر علی الاطلاق شد، ناگزیر تحدی به مجموع وجوه اعجاز من حیث المجموع واقع شده اس، به مقتضای اختلاف استعداد و قابلیت بشریت....» (1)
نتیجه آنکه:
«آنچه مدار اعجاز در عصر نزول قرآن در مواجهه با فصحا و بلغای جزیرة العرب، محسوب میگردد اعجاز بیانی قرآن است که تحدی هم به آن واقع شده است، اما اعجاز قرآن از جهات دیگری نظیر اینکه:حامل قرآن امی بوده است، یا اینکه قرآن بیانگر دانش هستیشناسی است؛علمی که بشر پس از سالیان متمادی به آن دست یافت، یا اینکه در قرآن اخبار غیبی آمده، یا از آنرو که قرآن خاستگاه تشریع کامل است یا جهات دیگر، ممکن نیست که ین وجوه را از ارکان اعجاز به حساب آوریم.
سرّ این نکته این است که قرآن از همان لحظه نخست ظهورش عرب را مسحور ساخت...و ما در آیات نخستین قرآن نشانههایی از این وجوه گفته شده نمییابیم....پس بناچار سحر قرآن در جای دیگری غیر از جنبه قانونگذاری آن و اخبار غیبی آن نهفته بوده و آن نسق و پیوستگی حاکم بر قرآن است که در خلالق تعبیرات زیبا تجلی نموده است.پس جمال فنی، عنصر مستقلی است در اثبات اعجاز قرآن.» (2)
این ادعا که تحدی قرآن در گامهای نخستین بیشتر به جانب الفاظ نظر داشته نه بلندای معنی، مورد اذعان بسیاری از صاحبنظران است.عبدالقاهر جرجانی از بنیانگذاران پژوهش در اعجاز قرآن، میگوید:
«آنها از چه چیز عاجز شدند؟آیا از جهت معانی بود؟یعنی دقیق و لطیف بودن معانی قرآن و زیبایی و حسن معانی آن بود که عقلها آن را میپذیرفت، یا از جهت الفاظ بود؟اگر از جهت الفاظ بود چه چیز از حیث لفظ مخالفان را به اظهار عجز واداشت؟
میگوییم:آنچه موجب شگفتی آنها شد مزایایی بود که از نظم قرآنی بر آنها آشکار شد، خصایصی بود که در سیاق الفاظ قرآن با آن مواجه میشدند.» (1)
همو در جای دیگر تصریح میکند:
«آن وصفی که قرآن به جهت آن به سرحدی رسیده است که بشر از نیل به آن عاجز است آن وصف، همان فصاحت و بلاغت است.» (2)
توجه به این نکته ضروری است که وقتی میگوییم تحدی در گام اولین خود به جانب لفظی قرآن نظر داشته نه جانب معنوی آن، معنایش آن نیست که لفظ تهی از معنی مراد باشد، چه اینکه در همین مرحله بر جنبه فصاحت و بلاغت در تحدی تأکید کردهایم و از وجوه و ارکان آن، فصاحت و بلاغت معناست، اما معنایی که در کلام محقق معاصر و علامه طباطبایی به عنوان رکن اعجاز قرآن معرفی شده، غیر از معنایی است که در فصاحت و بلاغت قرآن وجود آن لازم است.چه اینکه نظر ایشان به علوم و معارف بلند معرفتشناسی است که در قرآن آمده و قرارگاه آن معانی بلند قرآن است، آنچه مایه هدایت و متکفل سعادت دنیوی و اخروی بشر است و این مقدار از بلندای معنی، فراتر از چیزی است که در فصاحت و بلاغت و جانب لفظی قرآن لازم است.
در اینکه در میان عرب، زبانشناسان برجسته و نامی بوده و هستند که میتوانند عباراتی کوتاه و نغز و در غایت حسن و بلاغت-آن هم در حدی که با پارهای از آیات پهلو بزند-عرضه کنند، به گواهی تاریخ و اندیشهوران منصف اسلامی جای تردید نیست، اما باید توجه داشت اگر کسی قادر باشد عبارتی نظیر:الحمد لله رب العالمین بیاورد، آیا کار او به منزله معارضه با قرآن و فروپاشی تحدی به شمار میرود؟
پاسخ منفی است، زیرا ما مدعی هستیم که مرز تحدی سوره است نه آیه، و قرآن کسی را به مقابله با تکتک آیات خود فرانخوانده است، تا اگر کسی پیدا شود و بگوید من توانستم جملهای نظیر الحمد لله رب العالمین بسازم تدی فرو ریزد.«ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد».آنچه از طرف قرآن خواسته شد ارائه حداقل یک سوره نظیر سورههای قرآن است، و آنچه ادعا میشود که عرضه شده یا بشر قادر به عرضه آن است، از مقدار یک سوره به مراتب کمتر میباشد.
بنابراین، ضرورتی نداشت که قائلان به صرفه در رویارویی با این واقعیت که عرضه عباراتی کوتاه همچون قرآن مقدور بشر است، دست به دامت«صرفه»شوند و اعجاز قرآن را از ذات و جوهر آن دور ساخته، به جبر و قوه قهری الهی نسبت دهند.
نسبت به ادعای دوم که گفته شد از میان فصحا کسانی هستند که قادرند نظیر سوره العصر و کوثر را ارائه کنند، پاسخ ما این است که اگر قادرند، پس چرا عرضه نکردهاند؟
قرآن کریم بروشنی در آخرین گام تحدی، اعلام داشته اگر میتوانید سورهای نظیر سورههای قرآنی به جهانیان ارائه کنید و بین سورههای بلند و کوتاه هم تفصیل قائل نشد. چرا کفار و مشرکان عصر نزول قرآن یا معاندان سرسخت امروزی-اگر چنین ادعایی دارند-به جای اینکه خود را به آب و آتش بزنند و برای خاموش ساختن نور اسلام در معرکه نبرد از جان و مال خود مایه بگذارند، ننشستند و سوره کوچکی نظیر سوره کوثر عرضه نکردند تا خیال خود را برای همیشه از اسلام و قرآن آسوده کنند؟!
ابن کثیر پس از یادکرد سخن فخررازی-که درباره امکان معارضه با سورههای کوتاه قرآن تا حدی کرنش نشان داد-مینویسد:
«صواب این است که هر سورهای از قرآن معجزه است و بشر قادر به معارضه با آن نمیباشد، چه سورههای بلند باشد و چه سورههای کوتاه....
روایت شده که عمروعاص-قبل از اینکه اسلام آورد-بر مسیلمه کذاب وارد شد.
مسیلمه به او گفت:چه چیز(اخیرا)بر پیامبر شما نازل شده است؟
عمروعاص پاسخ داد:بر او سورهای کوتاه اما در اوج بلاغت نازل شده است.
مسیلمه گفت:آن سوره کدام است؟
عمرو سوره والعصر را بر او باز خواند.
مسیلمه ساعتی به فکر فرو رفت، آن گاه سر برداشت و گفت:اینک بر من هم مثل چنین سورهای نازل شده است و این جملات را خواند:
"یا و بر یا وبر انما انت اذنان و صدر و سائرک حقر فقر"
آن گاه افزود:ای عمرو چگونه یافتی این سوره را؟
گفت:تو خود نیک میدانی که من به کذب تو(و سخیف بودن کلامت)آگاهم.» (1)
اگر کوتاهی سوره مبارکه کوثر برای کسی این شبهه را ایجاد کرده که ای بسا در میان سخنسنجان هستند کسانی که بتوانند نظیر آن را عرضه کنند، آنان را به گفتار همین دسته از اندیشهوران ارجاع میدهیم تا دریابند این سوره با همه کوتاهی خود تا چه حد از ویژگیهای رفعت کلام برخوردار بوده و تا چه حد در اوج قله فصاحت و بلاغت جای گرفته است. (2)
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
آنچه بین صاحبنظران علوم قرآنی و نیز مفسران قرآن کریم از سنی و شیعه مشهور است، این است که آخرین مرز تحدی سوره میباشد و تحدّی نسبت به کمتر از آن ثابت نشده است.ایشان برای تأیید دیدگاه خود به نص قرآن کریم استشهاد میکنند.
زرکشی (3) و سیوطی (4) از پیشگامان تألیف کتب علوم قرآنی، با گشودن فصلی به نام «ما قدر المعجز من القرآن»رأی اشاعره را متعرض شدهاند که مدّعی هستند حدّ معجزه سوره است، هرچند خود ابراز عقیده نکردهاند.
باقلانی مینویسد:
«آنچه مذهب عموم اصحاب ماست قول ابوالحسن اشعری است که اقل اعجاز قرآن، سوره است، چه بلند باشد و چه کوتاه یا آن دسته از آیات که به مقدار یک سوره باشد، ...و دلیلی بر عجز معارضان قرآن از عرضه کمتر از این مقدار قائم نشده است.» (5)
از متأخران زرقانی ضمن برشمردن مراحل سهگانه تحدّی مینویسد:
«...بهذا یتبیّن لک ان القدر المعجز من القرآن هو ما یقدر با قصر سورة منه، و انّ القائلین بانّ المعجز هو کلّ القرآن لابعضه و هم المعتزلة و القائلین بانّ المعجز کلّ ما یصدق علیه انّه قرآن و لو کان اقلّ من سورة، کل اولئک بمنأی عن الصواب و هم محجوجون بما بین یدیک من الآیات.» (6)
به آنچه گفته شد بر شما آشکار شده است که مقدار معجزه قرآنی، کوتاهترین سوره آن است و معتزله که میگویند معجزه همه قرآن است و نیز کسانی که مدعیاند معجزه هر مقداری است که بر آن قرآن صدق کند و اگرچه کمتر از سوره باشد، همه دور از صواب است، چه اینکه آیات قرآن مخالف آنان میباشد.
در کتب علوم قرآنی شیعه هرچند فصل جداگانهای درباره این مسأله دیده نشد، با وجود این، از مطاوی کلام آنها خصوصا آن جا که، مراحل تحدی را بازگو کردهاند، اذعان بر این رأی نیز به دست میآید.
عموم مفسران نیز از شیعه و سنّی، بر این ادعا صحّه نهادهاند، چه اینکه ترتیب آیات تحدّی از نظر آنان به گونهای است که همین نتیجه را در پی دارد.به علاوه که بعضی ذیل همین آیات، تصریحاتی دارند مبنی بر اینکه نسبت به آحاد آیات تحدی نشده است و ما نظیر آن را از کلام علامه طباطبایی یاد کردیم.
برای این نظریه به دلایل زیر میتوان استناد کرد:
1.هر کس آیاتی که در زمینه تحدی رسیده است کنار هم بچیند، به همان نتیجهای میرسد که بیشتر بلکه تمامی مفسران رسیدهاند و آن عبارت است از تنزّلی که در هماوردطلبی جلب نظر میکند.مستفاد از این آیات چنین است که خداوند ابتدا از کسانی که در حقانیت قرآن دچار شک هستند میخواهد نظیر قرآن را عرضه کنند که شامل همه این کتاب آسمانی است.آن گاه در تنزلی دیگر آشکارا میفرماید اگر میگویید پیامبر صلّی اللّه علیه و اله قرآن را به ما افترا بسته، شما ده سوره نظیر آن را بیاورید، و در آخرین مرحله، ا تنزل به سوره، حلقه تحدی را تکمیل میکند در آن جا که میفرماید:«فأتوا بسورة مثله» (1) .
پرواضح است که مقصود تمام سورههای قرآن اعم از طولانی و کوتاه میباشد، چنانکه به آیاتی که در حد و اندازه سوره بلکه کوتاهترین سوره یعنی سوره کوثر باشد نیز نظر دارد.
سخن در این است که اگر تحدی به کمتر از مقدار سوره منظور نظر الهی بوده و بر طبق ادعای امثلا ابن حزم واقع شده چرا نسبت به آن تصریحی نشده و قرآن از آن ساکت است؟توقف قرآن کریم در مرز سوره، بزرگترین سند است که مز تحدی سوره است نه کمتر از آن.
2.از نحوه مقابلهای که تاریخ از بعضی خیالبافان نظیر مسیلمه و ابن مقفع برای ما نقل کرده است، درمییابیم که آنان از تحدی قرآن، حد و اندازه یک سوره را برداشت کرده بودند نه کمتر از آن را.
شهرت، مقتضای اخذ به قدر متیقّن، عدم تصور تحدی به مثل والضحی بالوجدان، از دلایل دیگری است که میتوان برای اثبات نظریه سوم بیان داشت.
از آنچه گفته شد، این نتایج قابل استفاده است:
1.اعجاز قرآن به پشتوانه تحدی آن سامان مییابد و بدون تحدی، اثبات اعجاز آن ممکن نیست، همان گونه که هماوردطلبی از عناصر اصلی معجزه انبیا به شمار میرود.
2.تحدی قرآن مرز دارد و این گونه نیست که به هر مقدار از قرآن، گرچه آیاتی نظیر «و الضحی»باشد، تحدی صدق کند.
3.مادر مرز تحدی تابع قرآن هستیم؛هرجا قرآن توقف کرد توقف میکنیم.آنچه از آیات تحدی به دست میآید این است که قرآن کریم در مرز سوره توقف نموده است، پس مرز تحدی، سوره است.بنابراین، تفصیل بین سورههای بلند و کوتاه و اثبات اعجاز در دسته نخست بخلاف دسته دوم، مردود است، چنانکه انحصار اعجاز به تمامی قرآن، سخنی باطل میباشد و تسرّی اعجاز به آیاتی که کمتر از کوتاهترین سوره قرآن-سوره کوثر-است نیز قابل قبول نمیباشد.
4.قول به صرفه به سبب توجه نکردن به مرز تحدی در بین جمعی از صاحبنظران پیدا شده است و با تبیین این مرز، دیگر ضرورتی ندارد که اعجاز قرآن از جوهر آن جدا افتاده و در اراده قهری الهی در منع خصم از معارضه که عنصر برونی قرآن است معنی گردد، چه اینکه این نظریه به سبب توالی فاسدی که دارد، از اساس باطل است.
5.این نکته نیز از لابلای بحثها روشن شد که تحدی دارای مراحلی است.این مراحل یا گامهای تحدی، گاهی ناظر به مقداری از مجموعه قرآنی است که به آن تحدی شده که در این جهت-همان گونه که بیان شد-تحدی دارای سه مرحله بوده است.
گاهی نظر به جنبههای اعجاز قرآن دارد به این بیان که تحدی در مرحله نخست آن (در عصر نزول قرآن)به ابعاد معنایی قرآن یا اصلا توجه نداشته یا آنقدر کم بوده که قابل اغماض است.در مراحل نخستین تحدی، جنبههای فصاحت و بلاغت یا به تعبیر دیگر اعجاز بیانی قرآن مطمح نظر بوده است.این نکته اخیر بجاست که در مقاله تشریعی، اعجاز علمی و...مورد نظر بوده است.این نکته اخیر بجاست که در مقاله مستقلی تحت عنوان«مراحل تحدّی»مورد بررسی عمیقتر قرار بگیرد؛ان شاء الله تعالی.
1.ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، ج 3، ص 31.
1.مرحوم علامه حلّی مینویسد:
«قال النظام و المرتضی هو الصرفة بمعنی انّ اللّه تعالی صرف العرب و منعهم عن المعارضة.» کشف المراد، ص 357.
2.برای تفصیل بیشتر بنگرید به:محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 4.
3.ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، ج 3، ص 29.
1.ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، ج 3، ص 29.
2.سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 167.
1.باقلانی، اعجاز القرآن، ص 325.
2.ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 9، ص 45.
3.فخررازی، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 117.
1.تفسیر ملاصدرا، ج 2، ص 127.
2.فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 117.
1.ثلاث رسائل من اعجاز القرآن، ص 27.
1.مرزهای اعجاز، ترجمه و نگارش جعفر سبحانی، ص 134.
2.محمدهادی معرفت، التمهید فی عوم القرآن، ج 4، ص 171.
1.سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 65.
2.همان مأخذ، ص 167.
1.محمدهادی معرفت، التمهید، ج 4، ص 23.
2.جعفر سبحانی، الالهیات، ج 2، ص 244.
1.جرجانی، دلائل الاعجاز فی القرآن، ترجمه رادمنش، ص 79.
2.همان مأخذ، ص 611.
1.ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 65.
2.شاید بهترین کسی که حق این سوره را ادا کرده باشد زمخشری است.مرحوم طبرسی اعجاز این سوره را به نقل از زمخشری در پانزده وجه یادآور شده است.بنگرید به:تفسیر جوامع الجامع، ص 554.
3.زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 116.
4.سیوطی، الاتقان من علوم القرآن، ج 4، ص 20.
5.باقلانی، اعجاز القرآن، ص 324.
6.زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 333.
1.آیات تحدی در این سورهها آمده است:بقره/23، یونس/38، هود/14-13، اسراء/88، طور/34.